متولد 1392 خواهی بود؟

خدایا این جرمه؟

هوالحق خدایا اینکه می خواهم از آغازش حواسم به همه جای قضیه باشه جرمه؟ خدایا این اشتباهه؟ من که راضی ام به رضای تو! پس این همه توبیخ و تذکر که از چپ و راست برایم حواله می شه چی؟ خدایا نکنه دوست نداری روزهای اول بفهمم؟ نکنه دوست داری مرا متعجب و هیجان زده کنی؟ خدایا اگر اینگونه می پسندی خودت مقدر کن که فراموشم بشه و تاریخ از دستم خارج بشه تا ... بیخیال شوم!مگر می شه آخر؟....نمی دانم ... این یکی را خوب می دانم که نمی دانم... خدایا ... من پر از گناه و خطا هستم. می خواهم از روزهای اول بدانم که به توصیه ها عمل کنم و امانتی ات را از خطا و گناه های خودم دور نگه دارم. می دانم که اگر خودت بخواهی حفظش خواهی کرد. اما خوب من نگران وظیفه ای هستم که ...
19 شهريور 1392

می فهمی چه می گویم مادر؟

سلام. نمی دانم دلتنگی را چند بخش باید کرد؟ می آیی؟ نمی آیی؟ نمی دانم. این یکی را خوب می دانم که نمی دانم!   چند ماه دیگر بیشتر نمانده. اگر نیایی اینجا را تعطیل می کنم و می بخشم به کسی که فرزندی متولد سال 1392 دارد یا حتی فرزندی دارد که سال 1392 آغازین روزهای جنینی اش را در آن طی کرده. می فهمی چه می گویم مادر؟ حق داری نخواهی از آغوش خدا به آغوش من بیایی. اصلا قابل مقایسه نیست. می فهمم. اما دیشب خوابت را دیدم. مثل بابا پر از مو بودی و سبزه. می خندیدی و تمام دهانت باز می شد. از بغلم به آغوش هیچکس دیگری نمی رفتی و من در تو غرق شده بودم. از آغوشم دورت نمی کردم. دلتنگت بودم. نفس می کشیدمت. بیدار شدم. هر چه تو را جستجو کردم پیدایت ...
20 مرداد 1392

دلم شوره زاری است که لاله در آن نمی روید...

هوالحق     خسته ام. اما نه به خاطر نیامدنت... که از اینهمه حرف و گلایه و قضاوت های عجولانه... چشم انتظاری ام را نا امیدی می بینند و دلتنگی ام را کفر گویی! تو که خوب می دانی نیامدنت را صبوری می کنم. تو که خوبمی دانی نیامدنت را فرصتی برای آدم شدن می دانم. تو که خوب می دانی می فهمم که نیامدنت یعنی دلم شوره زاری است که لاله در آن نمی روید... با پاکی وجودت دعا کن تا پاک شوم...   ...
16 دی 1391

دلم یک گلدان گل نرگس می خواهد...

أعوذ بالله من نفسی بسم الله الرحمن الرحیم   سلام علیکم.   نمی دانم این روزها مرا چه می شود. قلبم بهانه گیر شده. شاید برای تو... چقدر دلم یک گلدان بزرگ گل نرگس می خواهد... تا همین چند وقت پیش اصلا برایت اینهمه دلتنگ نبودم. به تو فکر می کردم. برایت نقشه ها در سر داشتم. برای بهتر داشتنت مطالعه می کردم و حتی گاهی خوابت را می دیدم. اما .... اما اینهمه دلتنگت نبودم. امروز ولی... دلتنگی ام برایت بی داد می کند. چشمانم وقت و بی وقت بهانه ات را می گیرند و قلبم... نگاهم را از همسرم می دزدم تا مبادا بفهمد که برایت باز اینهمه دلتنگی کردم. می دانم او هم دلتنگ توست...       ن...
11 شهريور 1391
1